مبین جونممبین جونم، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

مبین منافی

فرزندم زیبایی لحظات با تو بودن را به اشتراك میگذارم

تولد شش سالگی

  جشن تولد 6 سالگی مبین جون غروب روز پنجشنبه 21مرداد 95 در طالقان خونه مادربزرگ  درست مثل روز و ساعتی که پسر عزیزم پا در این جهان نهاد  ...
27 مرداد 1395

نوروز ۹۴

    سلام ببخشید یکم دیر اپ شدیم اخه مشکل داشتیم عکس های مبین جونم سر سفره هفت سین امسال یعنی سال ۹۴ و ابجی مهدیس که اولین سال تحویلی که کنار ما بود  چند ساعت بعد از سال تحویل   ...
31 خرداد 1394

تولد 4 سالگی مبین جون

جشن تولد 4سالگی مبین جون یک هفته قبل از به دنیا اومدن خواهر کوچولو بود ولی هدیه تولدش و خواهر جانش براش اورد که یه دوچرخه زیبا همانطور که خودش دوست داشت بود       ...
30 مرداد 1393

یه روز بهاری

یه روز زیبای بهاری وقتی با بابا و مامان رفته بودی بیرون و دامن طبیعت و یه جاده کوهستانی یه گله گوسفند دیدیم که شما گوسفند خیلی دوست داشتی و چوپان گله یه بره رو اورد تا شما لمسش کنی        ...
27 تير 1393

برج میلاد تهران

     عید نوروز سال ۹۳ بود که رفته بودیم تهران خونه خاله بعد از دید وبازدید داشتیم از کنار برج میلاد رد می شدیم که هوس کردیم بریم بازدید اخه نوشته بود چشنواره نوروزی داره بالاخره رفتیم تو ولی انقدر شلوغ بود و شما خسته بودی تصمیم کرفتیم همون پایین برج جشنواره رو ببینیم کلی به شما خوش گذشت اخه با عمو نوروز عکس  گرفتی    ...
18 فروردين 1393

تولد سه سالگی

جشن تولد شما همراه با پذیرایی که به شما خیلی خوش گذشت          یه جشن تولد  حسابی که همه فامیل مامان و بابا بودن غیر از عمه نرگس که رفته بود پابوس امام رضا (علیه السلام ) که شما تازه وسط مراسم از خواب بیدار شدی البته از صبح تو کار تزیین به ما کمک می کردی خیلی خسته شده بودی و بعد از پذیرایی با پفک هندی و صرف میوه شما امدی و کیک رو فوت کردی بعد از کیک هم با سالاد ماکارونی و ژله از مهمانها پذیرایی کردیم خدارو شکر تو ما رو نکردی  ...
24 مرداد 1392

تولد یک سالگی مبین جون

    اولین سال روز تولد مبین جونم که نمی گذاشت کلاه رو سرش بمونه    تولد یک سالگی مبین جونم  در ماه رمضان بعد از افطار و شام تو خومون با حضور دایی محمد حسین و دایی میثم   و خاله ها و بچه هاشون برگزار شد با یه دونه کیک کوچولو      ...
24 مرداد 1390

گردش کوه عسلک

وقتی نه ماهه بودی یه روز با مامان و بابا و خاله اینا رفتیم گردنه کوه عسلک  انروز خیلی خوش گذشت چون تو اصلا ناراحتمون نکردی شما و بابا هادی در کنار چشمه کوه عسلک که خیلی خیلی اب سردی داشت  ...
20 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مبین منافی می باشد